جدول جو
جدول جو

معنی حب بکرد - جستجوی لغت در جدول جو

حب بکرد
باد کرده، متکبر، مغرور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوا / خا کَ دَ)
خمیر داروئی یا جز آن را به صورت حب، گلوله کردن
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُ)
آلتی که داروگران بدان حب سازند
لغت نامه دهخدا
تصویری از حب کردن
تصویر حب کردن
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
گویه بر ابزار دارو سازی آلتی که دوا سازان با آن خمیر های لوله شده دارویی را بریده و بعدا بصورت حب در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
از هوش رفته کسی که به بیماری غش و صرع دچار شده باشد، شیفته
فرهنگ گویش مازندرانی